آمار مطالب

کل مطالب : 1554
کل نظرات : 57

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 2

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 374
باردید دیروز : 339
بازدید هفته : 5131
بازدید ماه : 13234
بازدید سال : 45659
بازدید کلی : 362479

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان داداشي نت (هر روووز بروووز) و آدرس dadashineet.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : داداشي
تاریخ : سه شنبه 6 آبان 1393
نظرات

اندازه پسر خودم بود. سیزده چهارده ساله. وسط عملیات یک دفعه نشست.

گفتم :((حالا چه وقت استراحته بچه ؟))

گفت:((بندپوتینم شل شده, می بندم راه می افتم.))

نشست ولی بلند نشد. هردو پایش تیر خورده بود. برای روحیه ما چیزی نگفته بود.

اسمان مال انهاست

تعداد بازدید از این مطلب: 1139
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : داداشي
تاریخ : سه شنبه 6 آبان 1393
نظرات

آن اوایل که آمده بود وقتی سربه سرش می گذاشتیم چیزی نمی گفت.

کوچک بودنش را چماق کرده بودیم می کوبیدیم توی سرش. یک بار که دیدمش گفتم :((بچه !تو دیگه برای چی اومدی جبهه؟))

این بار سرش را پایین نینداخت,لبخندی زدو گفت:((آخه پدرجان شما دیگه دیر یازود رفتنی هستین,اومدم تفنگتون روی زمین نمونه.))

از ان به بعد مواظب بودم وقتی صدایش میکنم کلمه بچه را استفتده نکنم.

اسمان مال انهاست

تعداد بازدید از این مطلب: 906
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : داداشي
تاریخ : سه شنبه 6 آبان 1393
نظرات

آرام و بی صداگریه میکردپسرک. زانوهایش را جمع کرده بود توی شکمش و کز کرده بودگوشه تخت. 

توی بهداری پانسمانش کرده بودیم ومنتظرآمبولانس بودیم که بفرستیمش عقب.

سراغش رفتم و گفتم :((جونت سلامت! شانس اوردی که ترکش فقط انگشتات رو برده . اگه هنوزم درد داری یه مسکن دیگ بزنم؟))

نگاهم کرد. باپشت دست چپش اشکهایش را پاک کرد و گفت:((درد ندارم . فقط نمی دونم حالا چطوری تمرین ها و درس هامو بنویسم.!))

اسمان مال انهاست

تعداد بازدید از این مطلب: 1326
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : داداشي
تاریخ : سه شنبه 6 آبان 1393
نظرات

شهیدرجب بیگی

از یک سو باید بمانیم که شهید آینده شویم,و از دیگر سو باید شهید شویم تا اینده بماند.

هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند,,و هم باید بمانیم تا فردا شهیدنشود.

عجب دردی,چه می شد امروز شهید می شدیم تا دوباره فردا شهید شویم...

 

دفاع مقدس

تعداد بازدید از این مطلب: 841
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : داداشي
تاریخ : سه شنبه 6 آبان 1393
نظرات

شهید حسن خاکسار

آنان که رفتند کار حسینی کردند...

آنان که ماندند باید کاری زینبی بکنند...

وگرنه از یزیدیند...

 

دفاع مقدس

 

تعداد بازدید از این مطلب: 1364
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : داداشي
تاریخ : سه شنبه 6 آبان 1393
نظرات

به خاطر جدا نماندن از رفقا,بالاخره خودش را راضی کرد که برای اولین بار از سهمیه جانبازیش استفاده کند.

مدیر کل بنیاد ذیل درخواست کتبی اش را اینگونه نوشت:

((اختصاص یک قبر از سهمیه جانبازان در مجاورت قطعه شهدا به نامبرده بلامانع است))

 

 

داستانهای کوتاه وآموزنده

تعداد بازدید از این مطلب: 1477
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


نویسنده : داداشي
تاریخ : سه شنبه 6 آبان 1393
نظرات

برادر رزمنده سلام . من یک دانش آموز دبستانی هستم .خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم.

بامادرم رفتم ازمغازه بغالی کمپوت بخرم.قیمت آنها خیلی گران بود. حتی کمپوت گلابی که قیمتش 25تومان بودو ازهمه ارزانتر بودرا نمی توانستم بخرم .

آخرپول ما به اندازه سیرکردن شکم خودمان هم نیست.در راه برگشت کنار خیابان این قوطی کمپوت خالی راپیداکردم وبادقت شستم.

حالا یک خواهش ازشما برادر رزمنده دارم. هر وقت تشنه شدید با این قوطی آب بخورید تا من هم خوشحال شوم وفکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم.

بچه ها توی سنگر برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند,آب خوردنی که همراهش ریختن چندقطره اشک بود...

خاطرات شهدای دفاع مقدس

تعداد بازدید از این مطلب: 1287
موضوعات مرتبط: دفاع مقدس , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم لحظات خوشی را به سر ببرید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود